لبخند سلامت برای مردم آسپاس؛ روایتی از همت جهادی “عاشقان ثارالله”
توجه ویژه به جانبازان اعصاب و روان حداقل وظیفه اسلامی، اخلاقی و ملی است
وعده تحویل پروژههای نهضت ملی مسکن مرودشت در بازه زمانی ۳۰ ماهه
اردوی ۳ روزه تیم ملی فریزبی در شیراز به پایان رسید
لزوم تبیین دستاوردهای نظام برای نسل جوان/نقش اقتدار دفاعی در تثبیت انقلاب
اجرای ۲۴۰ پروژه محرومیتزدایی با بودجه ۱۶ هزار میلیارد ریالی در شیراز
عطر بندگی در سراسر فارس پیچید / اقامه نماز عید قربان در ۷۵ نقطه استان
تخریب و بازسازی پل ۵۰ ساله «شاهد» شیراز آغاز میشود
دشمن ما را دور زد؛ هرچند نیروها رهایی یافتند… لوله تانک دشمن روی خاکریز بود و بچهها، زیر آن با سکوت جابجا میشدند؛ سربازان دشمن هم میترسیدند که از تانک بیرون بیایند.
باورمان شد که تلفات فاو، کمر دشمن را شکسته است. (گرفتن فاو و تثبت آن ۷۵ روز و پس دادنش ۳۵ ساعت)
با شنیدن این سخنان، نگاهی به خود انداختم و با آگاهی از تندرستیم، به سوی سنگر فرمانده گردان دویدم تا آمبولانس را پیدا کنم… نزدیک به ۸۰۰ متری امده بودم که احساس کردم دیگر پایم مرا یاری نمیکند… نگاهی به پاهایم کردم… خون هر دو پایم را خیس کرده بود… خود را به گوشهای رساندم… نشستم و با فریاد کمک خواستم. رزمندهای به سویم آمد. گفتم: به سنگر فرماندهی گزارش بدهید تا آمبولانسی برای زخمیها برود.
گفتم: احد هوا چطوره ؟ انگار گرم است .گفت : نه اندازه جهنم .از جهنم خنک تر است .اگرچه روحیه ای شاد وبا مزاح وشوخ داشت وهمیشه نکات ظریف و با معنی را به شوخی می گفت، اما این دومطلب را نیز به همان شوخی گرفتم .