ایثار و شهادت Archives - صفحه ۲۷ از ۳۵ - پایگاه خبری سحاب پرس

25اردیبهشت

مدیرکل آموزش و پرورش فارس؛

‌دومین یادواره شهدای معلم فارس برگزار می‌شود

مدیرکل آموزش و پرورش فارس از برگزاری دومین یادواره شهدای معلم استان فارس در راستای کنگره ملی ۱۵ هزار شهید استان در شیراز خبر داد.

23اردیبهشت

بررسی مشکلات قضایی ۱۹۰ نفر از خانواده‌های شهدا و ایثارگران فارس

22اردیبهشت

پدر شهیدان نعمت الهی آسمانی شد

20اردیبهشت

مادر شهیدان توکل به فرزندان شهیدش پیوست

17شهریور

نشست هماهنگی برگزاری بزرگداشت ۳۱۳ مربی شهید کشور برگزار شد

نشست هماهنگی برگزاری بزرگداشت ۳۱۳ مربی شهید کشور با حضور هیات ورزش های همگانی استان فارس ، سازمان بسیج ورزشکاران و تربیت بدنی سپاه برگزار شد.

13مرداد

مسئول ستاد کنگره سرداران و پانزده هزار شهید استان فارس؛

جشنواره خاکریز دفاع مقدس در فارس برگزار می‌شود

مسئول ستاد کنگره سرداران و پانزده هزار شهید استان فارس از برگزاری جشنواره استانی خاکریز دفاع مقدس خبر داد.

19تیر

یادداشتی از عبدالحسین پیروان؛

ناگفته‌هایی از روزهای پایانی جنگ

دشمن ما را دور زد؛ هرچند نیروها رهایی یافتند… لوله تانک دشمن روی خاکریز بود و بچه‌ها، زیر آن با سکوت جابجا می‌شدند؛ سربازان دشمن هم می‌ترسیدند که از تانک بیرون بیایند.

27خرداد

بیانیه فجرآفرینان فارس در حمایت از سید ابراهیم رییسی

در این بیانیه آمده است: بسم الله الرحمن الرحیم« و قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا »سورۀ اسراء آیه ۸۰ولایت :«میزان رأی ملت است.»«هرچه انتخاب کنید، برای خود انتخاب کرده‌اید؛انتخاب خوب شما به خودتان برمی‌گردد، با اختیار و اراده کار را درست انجام دهید.»… و […]

22خرداد

یادداشتی از عبدالحسین پیروان؛

بازخوانی شکست در فاو

باورمان شد که تلفات فاو، کمر دشمن را شکسته است. (گرفتن فاو و تثبت آن ۷۵ روز و پس دادنش ۳۵ ساعت)

11خرداد

طی حکمی از سوی فرماندهی سپاه فجر استان فارس؛

سید مرتضی آل علی رئیس کنگره سرداران و ۱۵ هزار شهید استان فارس شد

آیین تکریم و معارفه مسئول کنگره سرداران و ۱۵ هزار شهید استان فارس برگزار شد.

06خرداد

گفتگوی محمدمهدی اسدزاده با حاج عبدالحسین پیروان؛

گردان فجر در پدافند اروند صغیر

با شنیدن این سخنان، نگاهی به خود انداختم و با آگاهی از تندرستیم، به سوی سنگر فرمانده گردان دویدم تا آمبولانس را پیدا کنم… نزدیک به ۸۰۰ متری امده بودم که احساس کردم دیگر پایم مرا یاری نمی‌کند… نگاهی به پاهایم کردم… خون هر دو پایم را خیس کرده بود… خود را به گوشه‌ای رساندم… نشستم و با فریاد کمک خواستم. رزمنده‌ای به سویم آمد. گفتم: به سنگر فرماندهی گزارش بدهید تا آمبولانسی برای زخمی‌ها برود.

30فروردین