اروند صغیر

06خرداد
گردان فجر در پدافند اروند صغیر
گفتگوی محمدمهدی اسدزاده با حاج عبدالحسین پیروان؛

گردان فجر در پدافند اروند صغیر

با شنیدن این سخنان، نگاهی به خود انداختم و با آگاهی از تندرستیم، به سوی سنگر فرمانده گردان دویدم تا آمبولانس را پیدا کنم… نزدیک به ۸۰۰ متری امده بودم که احساس کردم دیگر پایم مرا یاری نمی‌کند… نگاهی به پاهایم کردم… خون هر دو پایم را خیس کرده بود… خود را به گوشه‌ای رساندم… نشستم و با فریاد کمک خواستم. رزمنده‌ای به سویم آمد. گفتم: به سنگر فرماندهی گزارش بدهید تا آمبولانسی برای زخمی‌ها برود.