1

شعر «نسل‌کشی در غزه» از شاعر صرب، ساشا میلیووُیِف، به فارسی ترجمه شد

  • کد خبر : 143739
  • 18 خرداد 1404 - 23:47
شعر «نسل‌کشی در غزه» از شاعر صرب، ساشا میلیووُیِف، به فارسی ترجمه شد
شعر تأثیرگذار «نسل‌کشی در غزه» سروده ساشا میلیووُیِف، شاعر و روزنامه‌نگار برجسته صربستانی، به‌تازگی از زبان صربی به فارسی ترجمه شده است.

به گزارش سحاب پرس، شعر تأثیرگذار «نسل‌کشی در غزه» سروده ساشا میلیووُیِف، شاعر و روزنامه‌نگار برجسته صربستانی، به‌تازگی از زبان صربی به فارسی ترجمه شده است. این شعر، با زبانی شاعرانه و تصاویری تکان‌دهنده، به بازتاب رنج و فاجعه انسانی در نوار غزه می‌پردازد.

ساشا میلیووُیِف در این شعر با اشاره به ویرانی گسترده، کشته‌شدن غیرنظامیان، و بی‌پناهی کودکان، سکوت جهانیان در برابر این جنایت‌ها را به چالش می‌کشد. او در تصویری شاعرانه، از نوزادی سخن می‌گوید که در آغوش مادر مرده‌اش گریه می‌کند و آن نوزاد را «غزه» می‌نامد؛ نمادی از حیات مظلوم اما پابرجا.

میلیووُیِف متولد ۱۹۸۶ در شهر زرنجانینِ صربستان است. او نویسنده پنج کتاب، تحلیل‌گر سیاسی، و ستون‌نویس روزنامه‌هایی چون «پولیتیکا» و «پراودا» است و آثارش تاکنون به حدود بیست زبان در جهان ترجمه شده است. وی از شناخته‌شده‌ترین نویسندگان معاصر در حوزه ادبیات سیاسی و انسانی در اروپای جنوب شرقی به‌شمار می‌رود.

رسانه‌های عربستان سعودی از عشق او به خدا نوشته‌اند و روزنامه‌های مصر، از جمله «الاخبار» و «شاشاتی»، میلیووُیِف را نویسنده‌ای با نگاهی عرفانی و شاعرانه معرفی کرده‌اند.

در ادامه، متن کامل شعر «نسل‌کشی در غزه» با ترجمه فارسی آمده است:

 

 

نسل کشی غزه
بمب و فریاد، در کهکشان طنین،
مادران، فراری با کودکان نگون‌بین.
همه خاموش، نه گوش و نه چشم،
تو هم چنین، در خواب بی‌خشم.

غزه‌ام خون می‌ریزد، پُر ز لاشه‌ها،
گربه و مار و موش، در پی شام‌ها.
همه ساکت، و حتی تو،
گویی مرده‌اند، جان در گلو.

جنگ در گیرد، حقیقت پنهان،
خون چون باران، ریزان و روان.
ویران شد هر چیز، ناپدید و خاموش،
حتی اشک نماند، در دل خموش.

خاکستر و دود، در هر کرانه،
قتل‌عام پل، مدرسه، درمان‌خانه.
پرنده بگریزد، گل هم نماند،
مورچه را نیز، مرگ برساند.

بی آب و برق، شب‌ها ز سردی،
نوزاد گرسنه، بلرزد ز سردی.
قندیل بسته، جان در خطر،
خاموشی مطلق، مرگ در نظر.

هیولاها در قتل، خندان و مست،
تباهی و تبعید، آواز و پَست.
پول حرام، همچو آتش، فزون،
لعنت بر ایشان، دور از جنون.

و هیچ‌کس باز ندارد دست‌شان،
هیچ‌کس، حتی تو، ای جانان!

ویرانه‌ها ماند و خاک و خون،
تکه‌های بدن، چون برگ درون.
پاهای خونین، انگشت و مو،
دستان کودک، در قبرستان نو.

و در آغوشِ مادرِ مرده،
نوزادی می‌گرید در سکوت و خسته.
دریا، سرخ از خونِ بی‌گناه،
اما زندگی نمی‌میرد از این آه.
الله نگذارد که خاموش شود،
آن نوزاد نامش «غزه» شود.

لینک کوتاه : https://sahabpress.ir/?p=143739

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.